سحرسحر، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

نازه لبخنده سحر

لحظه شنیدن خبر بارداری

چند روزی بود که یه حس عجیب امّا آشنایی اومده بود سراغم خیلی دلشوره داشتم کسل کننده شده بود روزهام ترس مبهمی با هیجان شدید همراه شده بود صبح روز29 اردیبهشت آجی شهین ودخملش زهرا اومدند سر بزنند خونمون (مستاجر موذنی بودیم) از حال بدم واسش گفتم اونا هم کلی سربه سرم گذاشتند که آره بازم نی نی تو راهه ومن بغض کرده بودم و تند تند مثل مجرما از شوخی هاشون فرار میکردم می گفتم نه اینجور نیست.تا شهلا زن داداش امیرم زنگ زد بهش گفتم که حالم بده اونم گفت بدو برو آزمایش بده تا ازنگرانی در بیای.آخه بهار خیلی کوچیک بود طفلک بچم 9ماه بیشتر نداشت من اصلن واسه هیچ چیزی از باردارشدنم ناراضی نبودم بلکه خیلی هم شادمان میشدم که دوباره خدا بهم لطف ک...
22 بهمن 1391

5ماهگی لطف ورحمت خداجون

دختر نازم این برای اولین بار که دارم تو این وبلاگ تو رو بعنوان دخترم نه دیگه نی نی خطاب می کنم... خب من امروز رفتم سونوگرافی می خواستم ببینم نی نی نازم در چه شرایطه و بالاخره به مامانش می گه دخمله یا پسره و فهمیدم که نی نیمون بازم یه دختر بازیگوش و بلاست.خداروشکر که بهارجونم یه خواهر توی راه داره وخداروشکر که واسه دخترم یه همدم میاد که تنها نباشه  دخترکم ما سه نفر(من بابایی آجی بهار) برات بهترین آرزوها رو داریم و بی صبرانه منتظر دیدن روی ماهت هستیم.   ...
22 بهمن 1391

انتخاب اسم گوگولی بابایی

سلام گل قشنگم امید زندگیم ، دختر خوشگلم ،عزیزترینم برای اومدنت روز شماری میکنم     عزيز دلم هنوز بابایی نتونسته برات يه اسم قشنگ انتخاب كنه آخه اسم اجی رو باهم     انتخاب کردیم گذاشتیم بهاروقرارشد اسم نی نی دوم رو بابایی انتخاب کنه همش میگه       اسم انتخاب كردن براي دختر خيلي سخته.همش میگه دلم ميخواد يه اسمي باشه كه وقتي بزرگ شد و بهش فكر كرد خودشم خوشش بياد.  اين اسم هايي هم كه انتخاب     كردیم به دلمون نميشينه...حالا بازم داره ميگرده. اي كاش خودتم ميتونستي درمورد     اسمت نظر بدي! فرشته مهربونم بمحض ...
22 بهمن 1391

شش ماهگی طلای مامان

بیست و هفت هفته با همه مصیبتهاش گذشت و وارد هفته بیست    و هشتم شدیم... هوراهوراهورا   این روزها همش تصورت می کنم...می دونم که چشم به هم بزارم تو   دختر خوشگلمون کنارمونی و زندگیمون حسابی متحول خواهد شد...  خدا رو شکر که تو دختر خیلی خوبی هستی و همش به فکر مامانتی   و اصلاَ منو اذیت نمی کنی... هر شب بین ساعت 9 تا 10 شب حسابی   بیداری و یک ساعت تمام با ضربه های خوشگلی که به شکمم میزنی   میرم توی آسمونها... البته شما تمام روز نمیزاری که مامانی نگرانت     بشه و همش ابراز وجود می کنی ولی ت...
22 بهمن 1391

منتظرت هستم

  صبورانه در انتظار زمان بمان .  هرچیز در زمان خودش رخ میدهد .    باغبان حتی اگر باغش را غرق آب کند ...     درختان خارج از فصل خود میوه نمیدهند !!     و من مشتاقانه منتظر بودم منتظر پاسخی شیرین از خدا    واواکنون درهای رحمتش رابه رویم گشوده.. واکنون کودکم دروجودم درحال رشدکردن است..   ومن منتظرم تا پا به دنیا بگذارد تامن سخت درآغوشم بفششارمش.... ...
22 بهمن 1391

نفس مامان س ح ر

  سلام عزیزم بالاخره بابایی اسم قشنگت با هزار     قرواطوار انتخاب کرد کشت منوتاتونست اسم انتخاب     کنه اسم نازنین دخترم رو سحر خانوم     گذاشت. سحر جونم نفس مامان روشنی بخش شب     تیره وتار مامان میمیرم واست.        من بهشت را زیر پایم نمی بینم         من بهشت را در تو می بینم ...
22 بهمن 1391